ساروج چیست؟
در زمانهای قدیم که چیزی به نام بتون وجود نداشت ، برای ساختن جاهای مستحکم از موادی به نام ساروج استفاده می شد. امروزه به اشتباه مردم فکر میکنند که ساروج برای نگهداری عتیقه بوده است در صورتی که اینطور نیست.
ساروج برای پل سازی ، ساخت قلعه های محکم ، سد سازی ، و راه برای آب و نگهداری عتیقه و بسیاری از این مواری استفاده می شده است.
ساروج انواع مختلف دارد که محکمترین آن به ترتیب از ساروج سیاه شروع میشود و بعد از آن ساروج سفید و ساروج طوسی و ساروج کرم است. بعضی از ساروجها با موادی بنام سیلکس و بعضی با سرب و مس ذوب شده درست می شدند. اینها استقامت ساروج و محکمی آن را بالا میبرد.
در ساروجهایی که برای جلوگیری از نفوذ آب ساخته میشد از پشم شتر و موی بز استفاده میشد که ساروج را برای جلوگیری از نفوذ آب مستحکم میکرد.
تا چند سال پیش شصدو دو نوع ساروج شناخته شده است که از این تعداد پنجاه و یک نوع آن بدون اموال (زیر خاکی) میباشد و از باقیمانده انواع ساروج همه دارای طلا نمیباشد. در حفاریهای انجام شده اکثرا از سه نوع ساروج بار طلا بیرون آمده است و الباقی دارای نقره و مفرق و اجناس دیگر بوده اند.
سنگ قورباغه
در مصر باستان قورباغه نماد تولد الهه هگت بوده است و همیشه در هنگام زایمان مادران و زنان مصری حضور داشته است! جالب اینکه، مسیحیان اولیه، قورباغه را به عنوان نمادی از رستاخیز مسیح می دانسته اند.
ولی در نشانه های دفینه، قورباغه خصوصیات واضحی دارد و مهم ترین آن، جهش به سمت جلو می باشد و معمولا باید در کنار یک رود یا برکه ای آب قرار داشته باشد و این علامت علامت آخر نیست و باید به سمت جهش آن به دنبال نشان بعدی باشید. ضمنا یک خصوصیت دیگر آن گرفتن طعمه از راهی دور می باشد و به همین منضور اگر قورباقه رو به رودخانه قرار داشت، اصلا تعجب نکنید و فکر نکنید که هدف نهایی در آب می باشد! بلکه هدف آن طرف آب بوده و در آنجا باید به دنبال علامت آخر باشید . ضمنا بعضی ها نیز به حالت چشمان قورباغه اشاره داشته و توجه ویژه ای به آن دارند و معتقدند که چشمان قورباغه، به دو طرف مختلف نگاه می کنم و میتواند نشانگر دو هدف باشد. در کل باید به تمام اجزاء آن دقت کافی داشته باشید، چرا که می تواند در یافتن نقطه نهایی، به شما کمک موثری بنماید.
دانستن خصوصیات موش می تواند به ما، راه رسیدن به دفینه یا انبار را نشان دهد. البته باید بدانید که این نشان و علامت بسیار نادر می باشد و در تمام نقاط ایران دیده نشده است.
معمولا نگاه موش مهم است مگر اینکه دم موش حالت خاصی داشته باشد که آنوقت باید سمت دم را نیز بررسی نمایید. ضمنا اگر دم صاف باشد ، احتمالا در مسیر نگاه یا دم یک راهی دالان گونه باید بیابید که در ابتدا ورود ، بسیار تنگ و بعد کمی بازتر می شود و چنانچه دو موش قوس داشته یا پیچیده شده باشد، نشان دهنده آن است که به سمت حرکت و نگاه موش راهی وجود دارد که به دالان هایی پر پیچ و خم منتهی می گردد که در زیر زمین تعبیه گردیده است و اگر دم موش کاملا مار پیچ باشد ، به ما می گوید که این دالان ها به یک مرکز خاص منتهی می گردند. اگر چشم موش به صورت برجسته و قوس دار باشد ، نشان دهنده وجود یک گور پشته (یک تل خاکی) است که نگاه موش به آن سمت متمرکز شده است و راه ورود از پهلوی این تل ، خواهد بود.
توجه داشته باشید که موش همیشه نشان دهنده محل دفینه و مقبره نیست و چنانچه در مجاورت آن تصویر خوشه ای گندم و از این قبیل علائم یافت شود، می تواند سمبل وجود یگ انبار و محل ذخیره سازی آذوقه نیز باشد.
گور دخمه خود یک مبحث بسیار بزرگی است که میشود چندین کتاب در موردش نوشت.گور دخمه ها یادگار سلسله مادهاست و از آن موقع چنین رسمی برای تدفین وجود داشته است.اغلب گوردخمه ها دارای بار هستن و بارش به آسانی خارج میشود.اغلب بار در خود گور میباشد.در مواردی هم بوده که از دخمه راهی مخفی به اتاقکی ختم میشود که اموال آن شخص است که در گور دخمه دفن شده.گور دخمه ها اغلب در ارتفاعات قرار دارد به طوری که بدون طناب و آویزان شدن از پرتگاه راه دیگری برای ورود وجود ندارد.این رو همیشه به ذهن بسپارید که اطراف آن قلعه یا دژ هم وجود خواهد داشت.هیچگاه گور دخمه ها را تخریب یا منفجر نکنید و فقط کار خود رو انجام بدید .در گور دخمه ها از ساروج استفاده نشده است و تمام بنا از تراشیده شدن سنگ ساخته شده است.
" فرهنگ تدفین در ملل و ادیان مختلف "
در کهنترین شکل تدفین ، جنازه را در حالت جنینی دفن میکردند
تدفین به شکل جنین از یک سو این توهم را ایجاد میکرد که جنازه به خواب فرورفته است و از سوی دیگر از امید به بیداری و تولدی دیگر پس از رستاخیز نشان داشت. اجداد ما در آن دوران بسیار دور جنازهی مردگان را طنابپیچ میکردند. احتمالاً به این دلیل که میترسیدند مردگان زنده شوند و سراغ زندگان بیایند. مراسم تدفین در فرهنگهای کهن که پیشینهشان به سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد بسیار اهمیت داشت. گورهایی عظیم به طول دوازده متر که با تختهسنگ بنا میکردند از اهمیت تدفین در این فرهنگها نشان دارد. در این گورها یکصد جنازه جا میگرفت و روی آن را با خاک میپوشاندند. چنین گورهای عظیمی به بناهای باشکوه شباهت داشت و ساختن آنها وقت و هزینهی زیادی میطلبید. در سدههای میانه، پیش از آغاز دوران روشنگری که همه چیز با افسانه درآمیخته بود، برخی اروپائیان، از جمله آلمانیها اعتقاد داشتند که این گورها را غولها برای خودشان ساختهاند. در یونان قدیم مردگان را در تابوتی از سنگ آهک قرار میدادند و این تابوت سنگی را سارکوفاگوس یا «گوشتخوار» میخواندند. واژهی تابوت در برخی زبانها مانند آلمانی و فرانسه را بعدها از همین واژهی سارکوفاگ استخراج کردند. در قرون وسطی گمان میبردند که روح انسان در قلب او جای دارد. از این رو برخی پادشاهان و هنرمندان بزرگ وصیت میکردند که قلبشان را جداگانه دفن کنند. ریچارد شیردل، ناپلئون بناپارت، دانته و شوپن از مشاهیریاند که قلب آنان جداگانه دفن شده است. در کنعان و ایران ، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند
در کنعان و در ایران، جنازهی میت را در غار یا در دل کوه قرار میدادند. در نقش رستم، در سینهی کوه مقبرههای عظیمی از دوران هخامنشی و ساسانی به یادگار مانده است. حوالی ستودانها، هزاران کلاغ و مراغ لاشهخوار در پرواز بودند
مردگان را فقط در خاک یا در دل کوهها دفن نمیکردند. در فرهنگ ایرانی - زرتشتی تدفین در هوا مرسوم بود. در این آئین زمین و آتش تبرکی دارد و روح که از بدن انسان بیرون رفت پیکر مرده بسیار پلید و ناپاک است و هر چیز را آلوده میکند. به همین جهت مرده را نباید به خاک یا به آتش سپرد. زرتشتیان از زمان ساسانیان هر جا که بودند دخمههایی میساختند و مرده را به آنجا میبردند و در هوای آزاد، کنار دیواری مینهادند تا مرغان شکاری و حیوانات درنده آنها را بدرند و متلاشی کنند و وقتی که فقط استخوانی از مرده باقی میماند، استخوان او را برمیداشتند و در محوطهی کوچکی میگذاشتند و به آن «ستودان» میگفتند که به روایت استاد فقید، سعید نفیسی مخفف کلمهی استخواندان است. استاد نفیسی در خاطرات دوران جوانیاش از برخی اعتقادات خاص زرتشتیان یاد میکند. اگر کلاغ یا لاشخور چشم راست مرده را درآورده بود، گمان میکردند مرده آمرزیدهتر است. اگر دست راست زودتر از بدن جدا میشد، باز هم مرده آمرزیدهتر بود. اگر مرده را کنار دیوار دخمهای میایستاندند و تعادل خود را از دست میداد و برای مثال به پشت میافتاد، آمرزیدهتر بود تا این که به رو افتاده باشد. اگر روی پای خود میافتاد یا به حال نشستن درمیآمد، گمان میکردند روح او معذب است. بدتر از همه مردهای بود که سرش از تنش جدا میشد. بدیهیست که حوالی این دخمهها همیشه هزاران کلاغ و مرغان لاشخوار در پرواز بودند. در آمریکای شمالی، در فلوریدا قبیلهی سمیول از قبایل سرخپوست مردگانش را در تنهی پوک درختان میگذاشت تا به تدریج تجزیه شود. برخی قبایل سرخپوست هنگام کوچ از جایی به جایی دیگر مردگانشان را روی زمین میگذاشتند و به کوچ خود ادامه میدادند. پیش میآمد که سالخوردگان این قبایل، وقتی هنگام مرگشان فرامیرسید، از قبیله جدا میشدند و به کوه میزدند و در آرامش و در انزوا میمردند. جنازهی آنان در همان محل میماند تا به تدریج تجزیه شود و از بین برود. تدفین در آب
هندوها و ژرمنها، مردههایشان را میسوزاندند
در هندوستان، سوزاندن مردهها مرسومترین شکل تدفین است. هزار و پانصد سال پیش از میلاد مسیح ژرمنها مرده را میسوزاندند و خاکستر آن را به همراه اشیای زینتی که از مرده به جای مانده بود، در یک ظرف گلی ساده جمع میکردند. در میان هندوها رسم است که وقتی کسی میمیرد، اگر دارای فرزند است، پسر ارشد میبایست آتش را بیفروزد. هندوها اعتقاد دارند که روح مرده با سوزندان جسم او آزاد میشود. در غرب سوزاندن مرده مرسوم است. خاکستر مرده و برخی حیوانات خانگی را در ظرفی مینهند و این ظرف را به خاک میسپارند. در همهی فرهنگها، تدفین با مذهب درآمیخته است
مراسم تدفین از یک سویهی تسلیدهنده برای بازماندگان برخوردار است. در زمان رومیها وقتی مردهای در آتش میسوخت، بازماندگان از دیدن دودی که از جنازه برمیخاست تصور میکردند که روح مرده همراه با آن دود به آسمان میرود و با این فکر خود را تسلی میدادند در حالیکه بعدها با آمدن مسیحیت و اسلام سوزاندن مرده، نشانگر بیاحترامی به جسم انسان بود. بهتر بود که جسم انسان را در کفن بپیچانند یا در تابوت بگذارند و در قبر قرار دهند تا روز رستاخیز فرارسد و معاد اتفاق بیفتد. به همین جهت پس از فراگیر شدن مسیحیت در اروپا، سوزاندن جنازهها که تا پیش از آن مرسوم بود ورافتاد و به همین شکل پس از غلبهی مسلمانان بر ایرانیان نهادن جنازهها در دخمهها منسوخ شد. در قرون وسطی تنها زنانی را که به جادوگری متهم میشدند، پس از محاکمه در محاکم تفتیش عقاید با آتش میسوزاندند. دلیل میآوردند که با این تمهید روح شیطانی و پلید جادوگران همراه با جسمشان برای همیشه نابود شود.
تدفین در زمانهی ما
در اسلام و یهودیت، نبش قبر جایز نیست و اصولاً شایسته نیست که آرامش مردگان به هم بخورد. گورستان در این مفهوم یک خانهی ابدی و از برخی لحاظ پندآموز است.
|
دزدان دریایی و گنج گمشده!!
|
|
نظرات شما عزیزان: